عکس حلوا
سَـــــلویٰ
۶۶۹
۳.۴k

حلوا

۱۵ مرداد ۰۰
بهاره عزیزم روحت شاد..
یکی دو ماه هست که من میخواستم بتو زنگ بزنم...زنگ بزنم وبگویم گلی که بمن داده بودی از ریشه دوباره جوانه زده ..چیکارش کنم..زنگ بزنم بگویم بهاره جان ترمه ای که برایم یادگاری دادی دوستش دارم تکه های دیگرش را برایم بخر..زنگ بزنم بگویم وضعیت اصفهان خوب نیست مراقب خودت و گلپسرهایت باش...زنگ‌ بزنم بگویم کیک سالروز ازدواجتان را دیدم...زیبا بود..پیام دادم اما دوست داشتم تلفنی تبریک بگویم...اما چه کنم که دیر زنگ زدم..در طول این هفته سه بار ،چهار بار زنگ زدم اما تو برنداشتی...ای خدای من..
اواسط هفته بود که دوستانم زنگ‌زدند حالم را بپرسند گفتند در پیج اینستا نوشته ای برایم دعا کنید..من اینیستا ندارم اما شماره ات را که داشتم...همان لحظه که خبر را شنیدم زنگ‌زدم...زنگ پشت زنگ...اما برنداشتی...میخواستم بهت بگم خواهری نگران نباش منم درگیرم..روزهای سخت تموم میشه...اما برای تو دیگر روز هم تمام شد.چه برسد به سخت یا آسانش..
خدایا کنار همسرش،پدرومادرش وبچه های کوچکش باش..یادم‌ می افتد چقدر مهربان وخوش برخورد بودی آه که نه...آتش درونم گر میگیرد..
بهاره جان ..خیلی زود بود بروی...


سلام عزیزان پاپیون... انشاءالله که در سلامتی باشید...حال من خوب نیست..هم بخاطر ابتلا به کرونا بی‌حال وبیرمق شدم...هم بخاطر خبرهای دردناک ... در طول این هفته در قرنطینه بودم وهستم..اما خوش نداشتم خبر ناخوشی بدهم..گفتم همه ی آدمها ،چوب خط نگرانیهایشان پر است...اما
صبح پیام مامی آروشا وآرسام رو‌دیدم که گفته بودن برا آبجی ندا ختم قرآن گذاشتن...شوکه شدم ..ندا چند روز پیش گفته بود خال مادر وخواهرش خوب نیست...ته دلم خراشید ودل آشوبه شدم...از فرسنگ‌ها دور برای ندای عزیز صبر آرزو‌کردم ...توان آشپزی ندارم اما عکسی از حلوایی داشتم گفتم بیاد خواهران ومادران دوستان پاپیونی بفرستم وطلب فاتحه کنم...عکس را آپلود کردم ومیخواستم کپشن بنویسم که همان لحظه گوشی زنگ خورد...
خداااای من..
باورش سخت بود..بهاااره..بهاره جوان ومهربان وخوش خنده...نه دروغ است...

ولی دروغ نبود...در اوج ناباوری بهاره دو پسر کوچکش را...خانواده اش را ...همسر غریبش را..وما را تنها گذاشت..
یک اصفهان نه...تمام دوستانی که نمک رفاقتت را خوردند داغدارت میشوند عزیز من...اطاله کلام‌ نمیکنم که البته نای نوشتنم هم نیست...

برا همه ی دوستان عزیزم سلامتی وبرای عزیزان آه بر لب صبر آرزو میکنم...
اشک امان و نفسم را میبرد...غلطهای املارا ندیده بگیرید وتروخدا مراقب باشید...
و
و


فقط برای شفای عزیزان بیمار حمد شفا وبرای عزیران سفر کرده حمد آرامش بخوانید..
اگر برای بهاره ما حمد خواندید هدیه کنید به روح جوان ومهربانش..

بهاره دوست مهربان ورفیق من در یسال ونیم غربت بود.. با کلی دعا ونذر ونیاز تازه یکسال میشد که کنار خانواده اش برگشته بود..و عید امسال تازه به خانه ی خودش اسباب کشی کرده بود ....
خدایا..نه نای وپای رفتنم به اصفهان هست..نه فکر نبودنش لحظه ای مرا رها میکند...فکر اینکه بهاره رفت ولی پسر سه ساله اش ،امشب در آغوش چه کسی بخواب خواهد رفت..
خدایا بهاره دختر حساسی بودحساس و وابسته به خانواده اش..خدایا در آغوش مهرت نگهدارش باش...داغ نبودن وندیدنش ما را بس..

خدایا بحق ناله های بچه های بهاره ها.....





...